سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امید

صفحه خانگی پارسی یار درباره

زندگی از دیدگاه دکتر شریعتی

زندگی همچون یک خانه شلوغ و پراثاث و درهم و برهم است
و تو درآن غرق ...
این تابلو را به دیوار اتاق مى زنى ،
آن قالیچه را جلو پلکان مى اندازى،
راهرو را جارو مى کنى،
مبلها به هم ریخته است،
مهمان ها دارند مى رسند و هنوز لباس عوض نکرده اى،
در آشپزخانه واویلاست و هنوز هم کارهات مانده است .
یکی از مهمان ها که الان مى آید نکته بین و بهانه گیر و حسود
و چهارچشمى همه چیز را مى پاید...
از این اتاق به آن اتاق سر مى کشى،
از حیاط به توى هال مى پرى،
از پله ها به طبقه بالا میروى، بر میگردى
پرده و قالى و سماور و گل و میوه و چاى و شربت و شیرینى و حسن
وحسین و مهین و شهین .......
غرقه درهمین کشمکش ها و گرفتاری ها و مشغولیات و خیالات
مى روى و مى آ یى و مى دوى و مى پرى
که ناگهان سر پیچ پلکان جلوت یک آینه است ...

از آن رد مشو...!

لحظه اى همه چیز را رها کن ،
خودت را خلاص کن،
بایست و با خودت روبرو شو،
نگاهش کن
خوب نگاهش کن
او را مى شناسى ؟
دقیقا ور اندازش کن
کوشش کن درست بشنا سی اش،
درست بجایش آورى
فکر کن ببین این همان است که مى خواستى باشى ؟
اگر نه
پس چه کسى و چه کارى فوری تر و مهم تر از اینکه
همه این مشغله هاى سرسام آور و پوچ و روزمره و تکرارى و زودگذر و
تقلیدى و بی دوام و بى قیمت
را از دست و دوشت بریزى و به او بپردازى،
او را درست کنى،
فرصت کم است
مگر عمر آدمى چند هزار سال است ؟!
چه زود هم مى گذرد
مثل صفحات کتابى که باد ورق مى زند،
آنهم کتاب کوچکى که پنجاه، شصت صفحه بیشتر ندارد...

دکتر علی شریعتی


همه چیز از خواستن شروع می شود ...

همه چیز از خواستن شروع می شود .
>
> خواستن غریزی ترین واکنش بشر نسبت به نداشته هایش است.
>
> همین که خیره میشوی به چیزی که تنها دلت تصاحبش را میخواهد ، خواستن ،
>
> قدرتش را به رخ می کشد ...
>
> مشکل انسان ها در خواستن ِ نداشته هایشان نیست
>
> مشکلشان در کنار آمدن با این نداشته هاست ...
>
> اینجاست که احساس خوشبختی مقطعی می شود
>
> به محض اینکه شما چیزی را دیدید که داشتنش را میخواهید
>
> خوشبحتی تبدیل به احساسی می شود که تا آن را بدست نیاورید از آن محرومید
>
> و اینجاست که حسادت رخ میدهد
>
> حسادت مفهومی لحظه ایست که در یک لحظه در ناخود آگاه شما جوشش میکند
>
> و شما را ملزم به تصاحب میکند
>
> حسادت یعنی تشخیص چیزی که دیگران دارند و شما ندارید
>
> اما میخواهید داشته باشید
>
> در حسادت ، مشکل شما نداشته های دیگران نیست ،
>
> بلکه داشته هاییست که آن ها دارند و شما ندارید
>
> به عنوان مثال شما هیچوقت برای داشتن یک سیاره حسادت نمیکنید ،
>
> زیرا دیگران هم سیاره ندارند
>
> خیلی مهم است که بدانید میزان حسادت به میزان ارزشی است
>
> که شما برای دیگران قائلید
>
> تا مادامی که در درون شما به همان اندازه که حواستان به دیگران هست
>
> به خودتان نیست ، حسادت رخ می دهد
>
> زیرا حواس ِ چندگانه ی بشر ذاتا عاشق جستجو است .
>
> و نسل ما را از کودکی طوری بار آورده اند
>
> که بیشتر در دیگران جستجو کنیم تا خودمان
>
> اینگونه است که به چشم خود با بهترین هایمان نمی آییم
>
> اما مراقبیم دیگران با چه چیز هایی به چشممان می آیند
>
> تا مادامی که دنیایمان درگیر بدست آوردن ِ داشته های دیگران است
>
> هیچگاه احساس خوشبختی در ما متولد نمی شود
>
> زیرا همیشه در هر سطحی که باشیم یا هر چقدر از دیگران به دست آورده باشیم
>
> باز هم چیزی هست که نداشته باشیم
>
> و دوباره درگیر تصاحب میشویم . و تا بدست نیاوریم آرام نیستیم ...
>
> و این چرخه ی باطل ادامه دارد
>
> سخت است باور اینکه یک انسان میتواند خودش را با نداشته هایش بپذیرد
>
> انسان تا وقتی خود را کشف نکرده ، از خود لذت نمی برد ،
>
> تا مادامی که از خود لذت نبرد نمی تواند به خودش قناعت کند
>
> تا وقتی نتواند به خودش قناعت کند ، جواب سوال هایش را در دیگران میجوید
>
> آنهم چه دیگرانی ؟ که همه شبیه خودش گم کرده ای دارند ...
>
> که هیچ گاه پیدا نمی شود
>
> نیت ها ، نقش بزرگی در احساس رضایت دارند
>
> شما درس نمی خوانید که به دانشگاه بروید تا از دانشگاه رفتن ِ خودتان لذت ببرید
> شما درس میخوانید که دانشگاه بروید تا از دیگران عقب نمانید
>
> شما زیبا ترین لباستان را در مهمانی به خاطر این تن نمیکنید که خودتان از
> خودتان لذت ببرید
>
> شما زیباترین لباستان را میپوشید که دیگران از آن لذت ببرند
>
> و این لذت را با تعریف هایشان به شما انتقال دهند
>
> شما 3 سال سخت کار نمی کنید تا ماشینی را بخرید
>
> که در رویایتان همیشه پشتش نشسته ید
>
> شما کار میکنید تا ماشینی را بگیرید که دیگران به شما القا کرده اند فوق العاده است
>
> شما آنقدر در دیگران حل شده اید که تمام نیت هایتان وابسته به تفکر ، نگرش ،
>
> زندگی و ارزش های آنهاست
>
> ارزش هایی که چون همیشه به واسطه ی حضور دیگری ارزش میگیرد
>
> پس رقابت ایجاد می کند
>
> رقابت بین تمام افرادی که " خود " را جا گذاشته اند
>
> و با هم بر سر اول بودن رقابت میکنند
>
> طبیعیست شما حتی اگر اول هم باشید خیلی احساس خوشبختیتان دوام نمی آورد
>
> زیرا همیشه در هر چیزی ، بالای داشته های شما وجود دارد
>
> باید باور کرد احساس زیبایی در زندگی به درون شماست .
>
> به صرف اینکه وارد دنیای بیرونتان می شوید
>
> اگر " خود " را همراه نداشته باشید به " جلب توجه " پناه میبرید .
>
> و هر چقدر هنرمندانه توجه ها را جلب کنید
>
> در لحظات تنهایی چیزی برای لذت بردن ندارید
>
> زیرا توجه نیز مفهومیست که با حضور دیگران تعریف می شود .
>
> و دیگران هم برای مدت زیادی شما را اول نگه نمیدارند....
>
> زیرا طاقت دوم بودن را ندارند
>
> و اینگونه است که دیگران میتوانند برای احساس ِ خوشبختی شما تصمیم بگیرند
>
> زیرا این احساس را روی اطرافیانتان سرمایه گذاری کرده اید ....
>
> یــــــــــــــــاد بگیرید شما در یک چیز اول هستید .
>
> حتی اگر نخواهید هیچ کسی نمی تواند جز شما در آن اول باشد
>
> آن هم خود بودن است .
>
> شما اگر خودتان باشید جذابید . زیرا جذابیت مختص هر چیز کمیاب است .
>
> و از هر انسان ، تنها یکی به وجود آمده
>
> مشکل از جایی شروع می شود که شما آنقدر خود را فراموش کرده اید
>
> که دیگر نمی توانید خصوصیات واقعی خودتان را زندگی کنید
>
> برای همینست به همین شیوه ادامه میدهید .
>
> هیچ کسی نمی تواند شما را به خود بیاورد. چون خیلی ها شبیه شما
>
> خودشان را چال کرده اند و طبق هنجار های اجتماع بار آمده اند
>
> باور کنید همین الان این نوشته را با لذت می خوانید
>
> اما بعد از ظهر وقتی میخواهید به خیابان بروید طوری لباس میپوشید
>
> طوری حرف میزنید طوری رفتار میکنید که دیگران بپسندند
>
> آنقدر خودتان نبوده اید که به طور ناخود آگاه از پس خود نبودن بر می آیید ...
>
> بیایید باور کنید کافیست یک بار باب میل دلتان بچرخید
>
> تا شب وقت خوابیدن پر از احساس خوب باشید
>
> به درک که دیگران میگویند " این جو گیر رو نگاه کن "
>
> وقتی دلتان میخواهد زیر باران برقصید خوب برقصید ...
>
> وقتی دلتان میخواهد رانندگی پشت یک فولکس واگن را تجربه کنید ،
>
> این کار را انجام دهید
>
> وقتی دوس دارید دستمال گردن بگذارید خوب بگذارید ...
>
> مهم احساس شماست .
>
> اگر دیگران هم عکس العملی نشان دادند به پای این بگذارید
>
> که شهامت انجام خواسته های درونی خود را ندارند
>
> و میخواهند از کسی که این کار را میکند ایراد بگیرند
>
> این را بدانید
>
> خوشبختی احساسی درونیست که با بدست آوردن نداشته ها ، حاصل نمی شود
>
> خوشبختی مستقل تر از این حرفاست که وابسته به بود و نبود ِ چیزی شود
>
> و هنگامی حاصل می شود که شما از خویش احساس رضایت داشته باشید
>
> اگر روزی توانستید از خودتان با تمام گند هایی که میزیند راضی باشید
>
> خوشبختی در شما استمرار پیدا میکند ... هر لحظه برای شما زیباست
>
> حتی درد هایتان را دوست دارید
>
> زیرا درد هایتان بیشتر از هر چیزی به درونتان تعلق دارند ...
>
> دردهایتان را به آغوش می کشید که بوی اصالت میدهند
>
> و زیبا تر از این ... نخواهد بود


30 مشخصه بارز افراد موفق

1- فرصت‌هایی را می‌بینند و پیدا می‌کنند که دیگران آنها را نمی‌بینند.

2- از مشکلات درس می‌گیرند، در حالی که دیگران فقط مشکلات را می‌بینند.

3- روی راه‌حل‌ها تمرکز می‌کنند.

4- هوشیارانه و روشمندانه موفقیت‌شان را می‌سازند، در زمانی که دیگران آرزو می‌کنند موفقیت به سراغ‌شان‌ آید.

5- مثل بقیه ترس‌هایی دارند ولی اجازه نمی‌دهند ترس آنها را کنترل و محدود کند.

6- سوالات درست را به شیوه صحیح از خود می‌پرسند. سوال‌هایی که آنها را در مسیر مثبت ذهنی و روحی قرار می‌دهد.

7- به ندرت از چیزی شکایت می‌کنند و انرژی‌شان را به خاطر آن از دست نمی‌دهند. همه چیزی که شکایت کردن باعث آن است فقط قرار دادن فرد در مسیر منفی‌بافی و بی‌ثمر بودن است.

8- سرزنش نمی‌کنند (واقعا فایده‌اش چیست؟- آنها مسوولیت کارهایشان و نتایج کارهایشان را تماما به عهده می‌گیرند.

9- وقتی ناچارند از ظرفیتی بیش از حد ظرفیت‌شان استفاده کنند همیشه راهی را برای بالا بردن ظرفیت‌شان پیدا می‌کنند و بیشتر از ظرفیت‌شان از خود توقع دارند. آنها از آنچه دارند به نحو کارآمدتری استفاده می‌کنند.

10- همیشه مشغول، فعال و سازنده هستند. هنگامی که اغلب افراد در حال استراحت هستند آنها برنامه‌ریزی کرده و فکر می‌کنند تا وقتی که کارشان را انجام می‌دهند استرس کمتری داشته باشند.

11- خودشان را با افرادی که با آنها هم فکر هستند، متحد می‌کنند. آنها اهمیت و ارزش قسمتی از یک گروه بودن را می‌دانند.

12- بلندپرواز هستند و دوست دارند حیرت‌انگیز باشند. آنها هوشیارانه انتخاب می‌کنند تا بهترین نوع زندگی را داشته باشند و نمی‌گذارند زندگی‌شان اتوماتیک‌وار سپری شود.

13- به‌وضوح و دقیقا می‌دانند که چه چیزی در زندگی می‌خواهند و چه نمی‌خواهند. آنها بهترین واقعیت را دقیقا برای خودشان مجسم و طراحی می‌کنند به جای اینکه صرفا تماشاگر زندگی باشند.

14- بیشتر از آنکه تقلید کنند، نوآوری می‌کنند.

15- در انجام کارهایشان امروز و فردا نمی‌کنند و زندگی‌شان را در انتظار رسیدن بهترین زمان برای انجام کاری از دست نمی‌دهند.

16- آنها دانش‌آموزان مدرسه زندگی هستند و همواره برای یادگیری روی خودشان کار می‌کنند.
آنها از راه‌های مختلفی مثل تحصیلات آموزشگاهی، دیدن و شنیدن، پرسیدن، خواندن و تجربه کردن یاد می‌گیرند.

17- همیشه نیمه پر لیوان را می‌بینند و توانایی پیدا کردن راه درست را دارند.

18- دقیقا می‌دانند که چه کاری باید انجام دهند و زندگی‌شان را با از شاخه‌ای به شاخه‌ای دیگر پریدن از دست نمی‌دهند.

19- ریسک‌های حساب‌شده‌ای انجام می‌دهند؛ ریسک‌های مالی، احساسی و شغلی.

20- با مشکلات و چالش‌هایی که برایشان پیش می‌آید سریع و تاثیرگذار روبه‌رو می‌شوند و هیچ وقت در مقابل مشکلات سرشان را زیر برف نمی‌کنند. با چالش‌ها روبه‌رو می‌شوند و از آنها برای پیشرفت خودشان بهره می‌برند.

21- منتظر قسمت و سرنوشت و شانس نمی‌مانند تا آینده‌شان را رقم بزند. آنها بر این باورند که با تعهد و تلاش و فعالیت، بهترین زندگی را برای خودشان می‌سازند.

22- وقتی بیشتر مردم کاری نمی‌کنند؛ آنها مشغول فعالیت هستند. آنها قبل از اینکه مجبور به کاری بشوند، عمل می‌کنند.

23- بیشتر از افراد معمولی روی احساسات‌شان کنترل دارند. آنها همان احساساتی را دارند که ما داریم ولی هیچ‌گاه برده احساسات‌شان نمی‌شوند.

24- ارتباط‌گرهای خوبی هستند و روی رابطه‌ها کار می‌کنند.

25- برای زندگی‌شان برنامه دارند و سعی می‌کنند برنامه‌شان را عملی کنند. زندگی آنها از کارهای برنامه‌ریزی نشده و نتایج اتفاقی عاری است.

26- در زمانی که بیشتر مردم به هر قیمتی می‌خواهند از رنج کشیدن و بودن در شرایط سخت اجتناب کنند، افراد موفق قدر و ارزش کار کردن و بودن در شرایط سخت را می‌فهمند.

27- ارزش‌های زندگی‌شان معلوم است و زندگی‌شان را روی همان ارزش‌ها بنا می‌کنند.

28- تعادل دارند. وقتی از لحاظ مالی موفق هستند، می‌دانند که پول و موفقیت مترادف هم نیستند. آنها می‌دانند افرادی که فقط از نظر مالی در سطح مطلوبی قرار دارند، موفق نیستند. این در حالی است که خیلی‌ها خیال می‌کنند پول همان موفقیت است. ولی آنها دریافته‌اند که پول هم مثل بقیه چیزها یک وسیله است برای دستیابی به موفقیت.

29- اهمیت کنترل داشتن روی خود را درک کرده‌اند. آنها قوی هستند و از اینکه راهی را می‌روند که کمتر کسی می‌تواند برود، شاد می‌شوند.

30- از خودشان مطمئن هستند.


گروه 99 !!!

پادشاهی که بر یک کشور بزرگ حکومت می کرد، باز هم از زندگی خود راضی نبود؛اما خود نیز علت را نمی دانست.

روزی پادشاه در کاخ امپراتوری قدم می زد. هنگامی که از آشپزخانه عبور می کرد، صدای ترانه ای را شنید.

به دنبال صدا، پادشاه متوجه یک آشپز شد که روی صورتش برق سعادت و شادی دیده می شد.
پادشاه بسیار تعجب کرد و از آشپز پرسید: ‘چرا اینقدر شاد هستی؟’

آشپز جواب داد: ‘قربان، من فقط یک آشپز هستم، اما تلاش می کنم تا همسر و بچه ام را شاد کنم.
ما خانه ای حصیری تهیه کرده ایم و به اندازه کافی خوراک و پوشاک داریم.
بدین سبب من راضی و خوشحال هستم.

پس از شنیدن سخن آشپز، پادشاه با نخست وزیر در این مورد صحبت کرد.
نخست وزیر به پادشاه گفت : ‘قربان، این آشپز هنوز عضو گروه 99 نیست!

اگر او به این گروه نپیوندد، نشانگر آن است که مرد خوشبینی است.
پادشاه با تعجب پرسید: گروه 99 چیست؟

نخست وزیر جواب داد: ‘اگر می خواهید بدانید که گروه 99 چیست،
باید این کار را انجام دهید: یک کیسه با 99 سکه طلا در مقابل در خانه آشپز بگذارید.
به زودی خواهید فهمید که گروه 99 چیست!
پادشاه بر اساس حرف های نخست وزیر فرمان داد یک کیسه با 99 سکه طلا را در مقابل در خانه آشپز قرار دهند.

آشپز پس از انجام کارها به خانه باز گشت و در مقابل در کیسه را دید. با تعجب کیسه را به اتاق برد و باز کرد.

با دیدن سکه های طلایی ابتدا متعجب شد و سپس از شادی آشفته و شوریده گشت.
آشپز سکه های طلایی را روی میز گذاشت و آنها را شمرد. 99 سکه؟

آشپز فکر کرد اشتباهی رخ داده است. بارها طلاها را شمرد؛ ولی واقعاً 99 سکه بود!

او تعجب کرد که چرا تنها 99 سکه است و 100 سکه نیست!

فکر کرد که یک سکه دیگر کجاست و شروع به جستجوی سکه صدم کرد. اتاق ها و حتی حیاط را زیر و رو کرد؛اما خسته و کوفته و ناامید به این کار خاتمه داد!

آشپز بسیار دل شکسته شد و تصمیم گرفت از فردا بسیار تلاش کند تا یک سکه طلایی دیگر بدست آورد و ثروت خود را هر چه زودتر به یکصد سکه طلا برساند.

تا دیروقت کار کرد. به همین دلیل صبح روز بعد دیرتر از خواب بیدار شد و از همسر و فرزندش انتقاد کرد
که چرا وی را بیدار نکرده اند! آشپز دیگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نمی خواند؛
او فقط تا حد توان کار می کرد.
پادشاه نمی دانست که چرا این کیسه چنین بلایی برسر آشپز آورده است و علت را از نخست وزیر پرسید.

نخست وزیر جواب داد: ‘قربان، حالا این آشپز رسماً به عضویت گروه 99 درآمد!
اعضای گروه 99 چنین افرادی هستند: آنان زیاد دارند اما ... راضی نیستند

خوشبختی ما در سه جمله است :
تجربه از دیروز، استفاده از امروز، امید به فردا
ولی حیف که ما با سه جمله دیگر زندگی مان را تباه می کنیم :
حسرت دیروز، اتلاف امروز، ترس از فردا.
 


نان موفقیت...

می‌گویند روزی ملانصرالدین به همسرش گفت :

برایم شیرینی درست کن که تعریف آن را فراوان از ثروتمندان شنیده‌ام.

همسرش می‌گوید آرد گندم نداریم. ملا می‌گوید آرد جو استفاده کن.

همسرش می‌گوید شیر هم نداریم.. ملا جواب می‌دهد: به جایش آب بریز.

همسر ملا می‌گوید: شکر هم نداریم. ملا پاسخ می‌دهد: شکر نمی‌خواهد.

همسر ملا دست به کار می‌شود و با آرد جو و آب به اصطلاح شیرینی می‌پزد.

  ملا بعد از خوردن، قیافه‌اش درهم‌ می‌رود و می‌گوید:

چه ذائقه بدی دارند این ثروتمندها

  حالا ببینید حکایت خیلی از ماها را وقتی می‌خواهیم به موفقیت برسیم.

به ما می‌گویند: کینه‌ها را بیرون بریز که تنها راه خوشبختی رها شدن است.

ما می‌گوییم: یکی از دلایلی که می‌خواهم موفق باشم کم کردن روی بعضی‌هاست

این یکی ‌رو بی خیال

می‌گویند: هر چه دیگر نیاز نداری از زندگیت خارج کن تا روح طراوت و سعادت

در زندگیت جریان یابد.

پاسخ می‌دهیم: وقتی به ثروت رسیدم هر آنچه نیاز دارم تهیه می‌کنم، بعد

فکری به حال کهنه‌ها خواهم کرد.

می‌گویند: ورزش کن که برای زندگی سعادتمند به نشاط و سلامتی نیاز داری.

در جواب می‌گوییم: هنگامی‌که موفق شدم و پول کافی به‌دست آوردم بهترین

امکانات ورزشی را تهیه می‌کنم.  

آن وقت همانگونه که ملانصرالدین به نان شیرینی نگاه می‌کند ما به نانی که

برای موفقیت خود ساخته‌ایم نگاه می‌کنیم و می‌گوییم:چه دل خوشی دارند بعضی‌ها !؟!؟