امید

صفحه خانگی پارسی یار درباره

سیرت یا صورت ؟ ؟ ؟

دختر دانش آموز صورتی زشت داشت.

دندان هایی نامتناسب با گونه هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره...

روز اولی که به مدرسه ما آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند.

نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت...

او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید : میدونی زشت ترین دختر این کلاسی؟!!

یک دفعه کلاس از خنده ترکید …

بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند. اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای در میان همه و از جمله من پیدا کند :

اما کاترینای عزیزم ، بر عکس من  تو بسیار زیبا و جذاب هستی ...

او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند...

او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود :

به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی از دبیران، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود.

ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد.

مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا! و حق هم داشت...

آشپزی خواهرم حرف نداشت و من از این تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه این را فهمیده بود؟!

سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم ...!

5 سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم ، دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش می دانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت : برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود!

در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم . دخترم بسیار زیبا ست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند. روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست؟!

همسرم جواب داد : من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم ...!

و مادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما بخشید ...


زندگی را نخواهیم فهمید اگر ...

زندگی را نخواهیم فهمید اگر از همه ی گلهای سرخ دنیا متنفر باشیم...

فقط چون درکودکی وقتی خواستیم گل سرخی بچینیم، خاری در دستمان فرو رفته است.

زندگی را نخواهیم فهمید اگر دیگر آرزو کردن و رویا دیدن را از یاد ببریم

و جرأت زندگی بهتر داشتن را لب طاقچه به فراموشی بسپاریم....

فقط به این خاطر که در گذشته یک یا چند تا آرزوهایمان اجابت نشده.

زندگی را نخواهیم فهمید اگر عزیزی را برای همیشه ترک کنیم....

فقط به این خاطر که در یک لحظه خطایی از او سر زد و حرکت اشتباهی انجام داد.

زندگی را نخواهیم فهمید اگر دیگر درس و مشق را رها کنیم و به سراغ کتاب نرویم....

فقط چون در یک آزمون نمره ی خوبی به دست نیاوردیم و نتوانستیم یک سال قبول شویم.

زندگی را نخواهیم فهمید اگر دست از تلاش و کوشش برداریم....

فقط به این دلیل که یک بار در زندگی سماجت و پیگیری ما بی 

نتیجه ماند.

زندگی را نخواهیم فهمید اگر همه ی دستهایی که برای دوستی به سمت

ما دراز می شوند را پس بزنیم....

فقط به این دلیل که یک روز ،یک دوست غافل،به ما خیانت کرد و از اعتماد ما

سوء استفاده کرد.

زندگی را نخواهیم فهمید اگر از عاشق شدن طفره برویم....

فقط چون یک بار در عشق شکست خورده ایم،دیگر جرأت عاشق شدن را از

دست بدهیم و از دل بستن بهراسیم.

زندگی را نخواهیم فهمید اگر همه ی شانس ها و فرصت های طلایی

همین الان را نادیده بگیریم....

فقط به این خاطر که در یک یا چند تا از این فرصتها موفق نبوده ایم.

فراموش نکنیم که بسیاری اوقات در زندگی وقتی به در بسته ای می رسیم

و یکصد کلید در دستمان است هرگز نباید انتظار داشته باشیم که کلید در بسته همان

کلید اول باشد.

شاید مجبور باشیم صبر کنیم و همه ی صد کلید را امتحان کنیم تا یکی از آنها در را باز کند.

گاهی اوقات کلید صدم کلیدی است که در را باز می کند و شرط رسیدن

به این کلید،امتحان کردن نود ونه کلید دیگر است.

یادمان باشد که زندگی را هرگز نخواهیم فهمید اگر کلید صدم را امتحان نکنیم...

فقط به این خاطر که نود و نه کلید قبلی جواب نداد. از روی همین زمین خوردن ها

و دوباره بلند شدن هاست که معنای زندگی فهمیده می شود و با توانایی ها و قدرت های

درون خود بیشتر آشنا می شویم.

زندگی را نخواهیم فهمید اگر از ترس زمین خوردن،هرگز قدم 

در جاده نگذاریم....  



گذر زمان ...

موقعی که اوضاع بر وفق مراد نیست، اغلب اشخاص فکر می کنند ( همیشه به همین منوال خواهد بود.)
اما شاید بتوانید از تمثیل بهتری هم استفاده کنید. مثلاٌ ( زندگی هم دارای فصلهایی است و من اکنون در فصل زمستانم)...
در زمستان بعضیها یخ می زنند و بعضی دیگر اسکی بازی می کنند!بعلاوه در پس هر زمستانی بهاری است! همچنان که در پی هر روزی شبی است . خورشید طلوع می کند و می توان دانه های تازه ای کاشت. آنگاه تابستان و سپس پائیز و فصل برداشت فرامی رسد.

آنتونی رابینز


تأثیر کلمات ...

آیا هرگز به این فکر افتاده اید که کلماتی که بطور عادتی از آنها استفاده می کنید دارای چه قدرت جادویی برای ایجاد روحیه مثبت و یا ایجاد غم و افسردگی هستند؟
آیا کلماتی که بکار می برید، سازنده اند یا نابود کننده؟
آیا در شما امید ایجاد می کنند یا نومیدی؟
برای اینکه تاثیر شگفت انگیز کلمات را در تغییر روحیه دریابید این بار که خواستید به بیان احساسات خود بپردازند، آگاهانه در انتخاب کلمات، دقت کنید. آنتونی رابینز