همه چیز از خود انسان شروع می شود ...
در این خصوص، اعتقاد بر این است که انسان باید ابتدا از خودش شروع کند؛ چرا که انسان، خلیفة الله است و قدرت خلق و تغییر به او عطا شده است:
ای نسخه نامه الهی که تویی
وای آینه جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست
از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی.
جمله معروفی است که شما نیز شاید شنیده یا خوانده باشید که: «انسان ها معمولاً همان می شوند که می اندیشند». تصور انسان از خودش و از جهان پیرامونش راه و هدف او را تعیین می کند. کسی که خود را بدشانس، بدبخت و ناتوانْ خطاب و احساس کند، نباید انتظار داشته باشد که دیگران به خوش بختی او کمک کنند و به قول ناصر خسرو:
تو چون خود کُنی اختر خویش را بد
مدار از فلک، چشم، نیک اختری را.
پس در این خصوص:
- مراقب تنهایی خود باش که به اندیشه تبدیل می شود؛
- مراقب اندیشه خود باش که به عمل تبدیل می شود؛
- مراقب عمل خود باش که به عادت تبدیل می شود؛
- مراقب عادات خود باش که به شخصیّت تبدیل می شود؛
- مراقب شخصیت خود باش که به سرنوشت تبدیل می شود؛
... و سرنوشت را نمی توان از سر نوشت!
پرداختن به خود و تسلط یافتن بر نفس خویش می تواند در انجام دادن درست کارها به انسان کمک کند؛ چرا که انسان همیشه در حال نبرد با دو قدرت و دشمن است: یکی مشکلات و موانع بیرونی و دیگری وسوسه ها و هجوم های درونی. مقابله با اولی، دوری از تنبلی و تن پروری و سستی و خُمود و البته کار و تلاش دائم را می طلبد و مقابله با دومی، جرئت و جسارت و ایمان و شجاعت لازم دارد که البته برترین فضائل اند و به همان اندازه به دست آوردنشان هم دشوارتر. اینها برای مقابله با دشمن درونی، لازم اند. به قول حضرت مولانا:
ای شهان، کُشتیم ما خصم برون
ماند خصمی زان بَتَر در اندرون
کشتن آن، کار عقل و هوش نیست
هست شیر و سُخره خرگوش نیست.
و در جای دیگری می گوید:
نفس ها همچون سگانِ خفته اند
که در آنها خیر و شر بنهفته اند
چون که در گوشه خری مُردار شد
صد سگ خفته بِدان بیدار شد.