سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امید

صفحه خانگی پارسی یار درباره

گفتگو با خدا

 

خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم خدا گفت پس می خواهی با من گفتگو کنی؟

گفتم اگر وقت داشته باشی خدا لبخند زد   وقت من ابدی است.چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی بپرسی؟

چه چیز بیشتر از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند؟خدا پاسخ داد :این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند و عجله دارند زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را میخورند.

این که سلامتی شان را صرف به دست اوردن پول می کنند وبعد پولشان را صرف حفظ سلامتی می کنند .

این که با نگرانی نسبت به اینده فکر می کنند زمان حال فراموششان می شود انچنان که نه در حال زندگی می کنند و نه در اینده.

این که چنان زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و آنچنان میمیرند که گویی هرگز زنده نبوده اند .

خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت بودیم.

بعد پرسیدم ...به عنوان خالق انسان ها می خواهید آنها چه درسهایی از زندگی بگیرند ؟

خداوند دوباره با لبخند پاسخ داد...یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد اما می توان محبوب دیگران شد.

یاد بگیرند خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند.

یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری داشته باشد بلکه کسی است که نیاز کمتری داشته باشد.

یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسی که دوستشان داریم ایجاد کنیم وسال ها وقت لازم خواهد بود تا آن التیام یابد.

با بخشیدن بخشش یاد بگیرند. یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند اما بلد نیستند احساسشان را ابراز کنند.

یاد بگیرند که می شود دو نفر به یک چیز واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.

یاد بگیرند که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند و یاد بگیرند که من اینجا هستم تا انقضای عالم همیشه.