سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امید

صفحه خانگی پارسی یار درباره

یا فاطمه ...

حضرت زهرا گل یاسه

حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود ،

خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود ،

ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه ،

گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود .


الا ای چاه، یارم را گرفتند
گلم,عمرم,بهارم,را گرفتند
میان کوچه ها با ضرب سیلی
همه دارو ندارم را گرفتن
د


ایام سوگواری وشهادت گل سر سبد زنان عالم حضرت زهرا (س)تسلیت باد


اعجاز هستی

به شکوه و اعجاز هستی و جهان پیرامون خود نگاهی بیاندازید. همه جا را غرق در زیبایی خواهید دید. این زیبایی ها عشق درون شما را صدا می زنند و فرا می خوانند . شکوه و جلال جهان هستی را نظاره کنید و شکوه و جلال خود را به یاد آورید . هرگاه به خود اجازه دهید تا هستی و آفرینش را با تمامی شکوه و عظمت آن حقیقتا نظاره کنید، آن گاه به قطعیت اقتدار ، زیبایی و عشق و شور زندگی در خودتان پی خواهید برد زیرا شما نیز بخشی از همین شکوه و عظمت هستید. گویی آفریدگار هستی به شما می گوید : من تو را دوست دارم . من عاشق تو هستم . به همین دلیل این همه زیبایی ها را برای تو آفریده ام . باربارا دی آنجلیس


خوش شانسی یا بد شانسی

 

یک داستان قدیمی چینی هست که میگوید :
پیرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمینش را شخم میزد . روزی آن اسب از دست پیرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد .

همسایگان برای ابراز همدردی با پیرمرد ، به نزد او آمدند و گفتند : عجب بد شانسی ای آوردی .
پیرمرد جواب داد : " بد شانسی ؟ خوش شانسی ؟ کسی چه میداند ؟"
...
چندی بعد اسب پیرمرد به همراه چند اسب وحشی دیگر به خانه ی پیرمرد بازگشت . اینبار همسایگان با خوشحالی به او گفتند : " عجب خوش شانسی آوردی !"

اما پیرمرد جواب داد : " خوش شانسی ؟ بد شانسی ؟ کسی چه میداند ؟ "
بعد از مدتی پسر جوان پیرمرد در حالی که سعی میکرد یکی از آن اسبهای وحشی را رام کند از روی اسب به زمین خورد و پایش شکست . باز همسایگان گفتند : " عجب بد شانسی آوردی ؟ "
و اینبار هم پیرمرد جواب داد : " بد شانسی ؟ خوش شانسی ؟ کسی چه میداند ؟ "
در همان هنگام ، ماموران حکومتی به روستا آمدند . آنها برای ارتش به سربازهای جوان احتیاج داشتند . از این رو هرچه جوان در روستا بود را برای سربازی با خود بردند ، اما وقتی دیدند که پسر پیرمرد پایش شکسته است و نمیتواند راه برود ، از بردن او منصرف شدند .
"خوش شانسی ؟
بد شانسی ؟
کسی چـــه میداند ؟"
هر حادثه ای که در زندگی ما روی میدهد ، دو روی دارد . یک روی خوب و یک روی بد . هیچ اتفاقی خوب مطلق و یا بد مطلق نیست . بهتر است همیشه این دو را در کنار هم ببینیم .زندگی سرشار از حوادث است .


هیچ وقت برای تغییر دیر نیست!

  افلاطون گفته روح دایره است

    و من دایره های روحم را کشف کردم!
    پنح دایره دور روحم کشیدم، و خودم را در مرکز این دایره ها قرار دادم
    
    
    در دایره اول نام افرادی را نوشتم که حال و هوای خوبی به من می دهند
    و در دایره پنجم که دورترین دایره به مرکز بود
    نام کسانی را که از دنیای من فاصله دارند و بیشترین کشمکش را با آنها دارم
    
    
    همه ما دلمان می خواهد که احساسی خوب در مورد خودمان داشته باشیم
    و گاهی اوقات نداریم!
    گاهی حال و هوای ما در مورد خودمان بستگی به تاثیری دارد که دیگران روی ما می گذارند
    ... به آنهایی که در دایره آخر هستند و سعی می کنند که اعتماد به نفس ما را از بین ببرند
    
    
    نمی توانی کسی را مجبور کنی که دوستت داشته باشد
    و گاهی حضور در کنار افراد نامناسب باعث می شود
    حتی در مفایسه با تنهایی ات، بیشتر احساس تنهایی کنی...
    
    در چنین وضعیتی تلاش برای ایجاد تغییر و تحول
    ممکن است باعث شود راهت را گم کنی
    یا شاید باعث شود وجود خودت که تو را "تو" می کند را ازدست بدهی
    
    
    گاه سالها طول می کشد تا یاد بگیری چگونه از خودت مراقبت کنی
    به همین دلیل بسیار مهم است
    که افرادی را در اطرافت داشته باشی که دوستت بدارند
    حتی گاهی بیشتر از آنچه که
    خودت می توانی خودت را دوست داشته باشی
    
    
    در مواجه با افراد از خودت بپرس
    این فرد چه حسی در من ایجاد می کند...
    در کنار او می توانم خودم باشم؟
    با او می توانم رو راست باشم؟
    می توانم به او هرچه می خواهم بگویم؟
    در کنار او احساس راحتی می کنم؟
    وقتی او وارد می شود چه حسی به من دست می دهد؟
    و وقتی می رود چه حالی می شوم؟
    وقتی با او هستم احساسات واقعی ام را پنهان می کنم یا با او روراستم؟
    آیا او باعث می شود احساس حقارت کنم یا به خودم ببالم؟
    
    
    فلسفه وجود این 5 دایره، شناخت است، نه پیش داوری
    پس با خودت روراست باش
    با افرادی که در نظر تو بد خلق اند، مدارا کن
    و خودت را مقید نکن که چون به صرف اینکه با کسی در سر کار و یا اوقاتی ممتد
    هر روز زمانی را می گذرانی
    باید او را در دایره اول و نزدیک به خودت جای دهی
    
    
    در دایره اول افرادی را بگذار که از صمیم جان به آنها اعتماد داری
    حتی اگر هر روز آنها را نمی بینی
    ولی وجود آنها باعث حس خوب و ارزشمندی در تو می شود
    از خودت بپرس
    در مورد افکار و خواسته هایم به چه کسی می توانم اعتماد کنم؟
    آنها همان کسانی هستند که در دایره اول جای دارند
    با این افراد و در کنار آنها، قدرتمندی...
    ارزشهای مشترک با آنها داری
    و با حضور آنها در زندگیت، دنیا را زیباتر می بینی
    دوستان و همراهانی خارق العاده!
    
    
    دایره دوم جای کسانی است که به رشد معنوی تو کمک می کنند
    مربیان... آموزگاران
    و شاید هم افرادی که تنها برای وقت گذرانی خوبند
    بیرون رفتن و خندیدن...
    چیزی به تو اضافه نمی کنند
    ولی در عین حال هم باعث نمی شوند که حس بدی نسبت به خودت داشته باشی
    
    
    دایره سوم همکاران و اقوامند
    و شاید هم آدمهای خنثی، کسانی که نقش بسیار کوچکی در چند ساعت از زندگی تو ایفا می کنند
    و تاثیر آنها نیز تنها همان چند ساعتی است که با آنها هستی
    هیچ زمانی در غیر از ساعت ملاقاتشان به آنها فکر نمی کنی
    و به راحتی می شود با فرد دیگری جایگزین شوند
    افراد این دایره در محدوده کار و وظایفشان با تو هستند و لاغیر
    
    
    دایره چهارم سر آغاز عزم راسخ توست!
    آنها کسانی هستند که در کار تو اخلال ایجاد می کنند
    افراد این دایره لزوما" با خود واقعی تو مرتبط نیستند
    حتی ممکن است رییس اداره ای باشد که تنها دورادور با کار آنها در ارتباطی
    افراد این دایره در زندگی اجتماعی و حرفه ات مهم هستند...
    در کنار آنها نمی توانی راحت باشی
    و وقتی آنها را می بینی شاید حتی آشفته و پریشان شوی
    
    
    دایره آخر جای دورترین افراد است
    جای آدمهایی که به تو لطمه زده اند، تحقیرت کرده اند،
    کسانی که همیشه به تو انرژی منفی می دهند
    و احساسات زجرآوری را با آنها تجربه می کنی
    
    
    خوب اکنون که جای هر کس را تعیین کردی
    اجازه نده کسانی که در دایره آخر جای دارند
    مستقیما" روح و روان تو را هدف قرار دهند
    نگذار کسی اولویت زندگی تو باشد، وقتی تو فقط یک انتخاب در زندگی او هستی...
    یک رابطه بهترین حالتش وقتی است که دو طرف در تعادل باشند
    
    
    شخصیت خودت را برای کسی تشریح نکن
    چون کسی که تو را دوست داشته باشد به آن توضیحات نیازی ندارد
    و کسی که از تو بدش بیاید، باور نمی کند!
    
    
    وقتی دائم بگویی گرفتارم، هیچ وقت آزاد نمی شوی
    وقتی دائم بگویی وقت ندارم، هیچوقت زمان پیدا نمی کنی
    وقتی دائم بگویی فردا انجامش می دهم، آن فردا هیچوقت نمی آید!
    وقتی صبح بیدار می شویم دو انتخاب داریم:
    برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم،
    یا بیدار شویم و رویاهایمان را دنبال کنیم.
    انتخاب با توست...
    ما کسانی که به فکرمان هستند را نگران می کنیم و حتی به گریه می اندازیم
    و گریه می کنیم برای کسانی که حتی لحظه ای به فکر ما نیستند!
    این یکی از حقایق عجیب زندگی است،
    و اگر این را بفهمی،
    هیچوقت برای تغییر دیر نیست!