سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امید

صفحه خانگی پارسی یار درباره

همیشه کسانی را که خدمت می کنند به یاد داشته باشید

در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر 10 ساله‌اى وارد

قهوه فروشى هتلى شد و پشت میزى نشست. خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت

- پسر پرسید: بستنى با شکلات چند است؟

- خدمتکار گفت: 50 سنت

پسر کوچک دستش را در جیبش کرد، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد. بعد پرسید

- بستنى خالى چند است؟

خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پر شده بود و عده‌اى بیرون قهوه

فروشى منتظر خالى شدن میز ایستاده بودند، با بی‌حوصلگى گفت

- 35 سنت

- پسر دوباره سکه‌هایش را شمرد و گفت

- براى من یک بستنى بیاورید

خدمتکار یک بستنى آورد و صورت‌حساب را نیز روى میز گذاشت و رفت. پسر

بستنى را تمام کرد، صورت‌حساب را برداشت و پولش را به صندوق‌دار پرداخت

کرد و رفت. هنگامى که خدمتکار براى تمیز کردن میز رفت، گریه‌اش گرفت. پسر

بچه روى میز در کنار بشقاب خالى، 15 سنت براى او انعام گذاشته بود

یعنى او با پول‌هایش می‌توانست بستنى با شکلات بخورد امّا چون پولى براى

انعام دادن برایش باقى نمی‌ماند، این کار را نکرده بود و بستنى خالى

خورده بود


درس مهم ...

من دانشجوى سال دوم بودم.. یک روز سر جلسه امتحان وقتى چشمم به سوال آخر

افتاد، خنده‌ام گرفت. فکر کردم استاد حتماً قصد شوخى کردن داشته است.

سوال این بود: «نام کوچک زنى که محوطه دانشکده را نظافت می‌کند چیست؟

من آن زن نظافتچى را بارها دیده بودم. زنى بلند قد، با موهاى جو گندمى و

حدوداً شصت ساله بود. امّا نام کوچکش را از کجا باید می‌دانستم؟

من برگه امتحانى را تحویل دادم و سوال آخر را بی‌جواب گذاشتم. درست قبل

از آن که از کلاس خارج شوم دانشجویى از استاد سوال کرد آیا سوال آخر هم

در بارم‌بندى نمرات محسوب می‌شود؟

استاد گفت: حتماً و ادامه داد: شما در حرفه خود با آدم‌هاى بسیارى ملاقات

خواهید کرد. همه آن‌ها مهم هستند و شایسته توجه و ملاحظه شما می‌باشند،

حتى اگر تنها کارى که می‌کنید لبخند زدن و سلام کردن به آنها باشد

من این درس را هیچگاه فراموش نکرده‌ام


روزنه امید !!!!

روزی ، گرگی در دامنه کوه متوجه یک غار شد که حیوانات مختلف از آن عبور می کنند. گرگ بسیار خوشحال شد و فکر کرد که اگر در مقابل غار کمین کند، می تواند حیوانات مختلف را صید کند. بدین سبب، در مقابل خروجی غار کمین کرد تا حیوانات را شکار کند.
روز اول، یک گوسفند آمد. گرگ به دنبال گوسفند رفت. اما گوسفند بسرعت پا به فرار گذاشت و راه گریزی پیدا کرد و از معرکه گریخت. گرگ بسیار دستپاچه و عصبانی شد و سوراخ را بست. گرگ گمان می کرد که دیگر شکست نخواهد خورد.
روز دوم، یک خرگوش آمد. گرگ با تمام نیرو به دنبال خرگوش دوید اما خرگوش از سوراخ کوچک تری در کنار سوراخ قبلی فرار کرد. گرگ سوراخ های دیگر را بست و گفت که دیگر حیوانات نمی توانند از چنگ من بگریزند.
روز سوم، یک سنجاب کوچک آمد. گرگ بسیار تلاش کرد تا سنجاب را صید کند. اما سرانجام سنجاب نیز از یک سوراخ بسیار کوچک فرار کرد. گرگ بسیار عصبانی شد و کلیه سوراخ های غار را مسدود کرد. گرگ از تدبیر خود بسیار راضی بود.
اما روز چهارم، یک ببر آمد. گرگ که بسیار ترسیده بود بلافاصله به سوی غار پا به فرار گذاشت. ببر گرگ را تعقیب کرد. گرگ در داخل غار به هر سویی می دوید اما راهی برای فرار نداشت و سرانجام طعمه ببر شد.
هیچ گاه روزنه های کوچک زندگیت را به طمع آینده نبند.

پندهای جاودانه

وصیت امیر المومنین علیه السلام به امام حسن و امام حسین علیهم السلام:

شما را به ترس از خدا سفارش مى کنم به دنیا روى نیاورید، گرچه به سراغ شما آید، و بر آنچه از دنیا از دست مى دهید اندوهناک مباشید، حق را بگویید، و براى پاداش الهى عمل کنید. دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید. شما را، و تمام فرزندان و خاندانم را، و کسانى را که این وصیت به آنها مى رسد، به ترس از خدا، و نظم در امور زندگى، و ایجاد صلح و آشتى در میانتان سفارش مى کنم، زیرا من از جد شما پیامبر (ص) شنیدم که مى گفت: (اصلاح دادن بین مردم از نماز و روزه یکسال برتر است.) 
خدا را! خدا را! درباره یتیمان، نکند آنان گاهى سیر و گاه گرسنه بمانند، و حقوقشان ضایع گردد. 
خدا را! خدا را! درباره همسایگان، حقوقشان را رعایت کنید که وصیت پیامبر (ص) شماست، همواره به خوش رفتارى با همسایگان سفارش مى کرد تا آنجا که گمان بردیم براى آنان ارثى معین خواهد کرد. 
خدا را! خدا را! درباره قرآن، مبادا دیگران در عمل کردن به دستوراتش از شما پیشى گیرند. 
خدا را! خدا را! درباره نماز همانا که ستون دین شماست. 
خدا را! خدا را! درباره خانه خدا، تا هستید آن را خالى مگذارید، زیرا اگر کعبه خالى شود مهلت داده نمى شوید. 
خدا را! خدا را! درباره جهاد با اموال و جانها و زبانهاى خویش در راه خدا. 
بر شما باد به پیوستن با یکدیگر، و بخشش همدیگر، مبادا از هم روى گردانید، و پیوند دوستى را از بین ببرید، امر به معروف و نهى از منکر را ترک کنید که بدان شما بر شما مسلط مى گرداند، آنگاه هر چه خدا را بخوانید جواب ندهد.